باران غم درساحل نگاهم

چکیده خاطرات از یک دلشکسته وتنها

باران غم درساحل نگاهم

چکیده خاطرات از یک دلشکسته وتنها

خلوت شب



دوباره پاییز

    اما نه فصل اندوه و درد!

    دوباره پاییز

    فصل زیبای سادگی

    دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی . . .


پاییز که می شود

انگار از همیشه عاشق ترم

در تمام طول پاییز

نمناکی شب ها را

با تمام منفذهای پوستم

لمس می کنم



صدای سکوت

تا حالا شده چشمات پر از اقیانوس اشک باش


ه اما نتونی جاریش کنی؟ 


 تا حالا شده یه دنیا حرف کنج دلت سنگینی کنه


 و قلبت از سنگینیش تیر بکشه!!


 اما نتونی به کسی بگی ؟ 



 تا حالا شده یه تلنبار بغض بیخ گلوت گیر کرده باشه


 و از تیزیش احساس خفگی کنی


ژ اما مجبور باشی جلوشو بگیری تا نترکه!!! 


تاحالاشده بخوای بری ازاین دنیا؟


؟؟اصلا نباشی برای همیشه محوبشی؟؟؟


 آره لعنتی...؟!؟! 



 حال این روزهای من اینگونست..!


سکوت نیمه شب ها

به بهانه عشق زندگی می کنیم

به بهانه دوست داشتن عاشقیم

به بهانه بهانه گیری غصه می خوریم

به بهانه بی صبری دوست داریم دنیا تموم شه

به بهانه گریه شب را می خواهیم

به بهانه نا امیدی دوستدار مرگیم

اما هیچکس فکر نمی کنه که همه بهانه ها به دست خودشه

هیچکس نمیخواد بفهمه که همه بهانه ها شیرینن

کاش همه می فهمیدن که زندگی یعنی بهانه



آدمهای ساده را دوست دارم.
همان ها که بدی هیچ کس را باور
ندارند.
همان ها که برای همه لبخند دارند
همان ها که همیشه هستند،
برای همه هستند.
آدمهای ساده را
باید مثل یک تابلوی نقاشی
ساعتها تماشا کرد؛
عمرشان کوتاه است.
بسکه هر کسی از راه می رسد
یا ازشان سوءاستفاده می کند یا
زمینشان میزند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.
آدم های ساده را دوست دارم

غوغا دل

گفتند چندسال داری؟!!!!!!

      گفتــــــــم:

روزهای غمناک زندگی ام را خط بزنی

هنــــــــــــــــــــــــــــــــــــوز.....

                     کودکم



تـــــــــــــــــو هم می دانی

که روزگـــــــــــــــــار

دریـــــــــــــــــغ کرده است

فرصت ما شدن را از مـــــــــــــــــا!

مـــــــــــــــــن

بـــــــــــــــــی پنجره

بـــــــــــــــــی بهــــانه

بـــــــــــــــــی هــــوا

برای عاشقی با تـــــــــــــــــو

دل به دریـــــــــــــــــایی می زنم

که بـــــــــــــــــرای ما شدن

تمام فرصتم بـــــــــــــــــود....



نگـــــــران نباش
حــــال مـــن خـــــــوب اســت
بــزرگ شـــده ام...
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم
آمـوختــه ام
که این فـــاصــله ی کوتـــاه بین لبخند و اشک
نامش زندگیست...
آمــوختــه ام
که دیگــر دلم برای نبــودنـت تنگ نشــــود
راســــــتی
بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم...
حــــال مـــن خـــــــوب اســت
خــــــوب خــــوب...

عشق من

                           

 

 

اگه میدونستی  که چقدر دلم برات تنگ شده

اگه از میان چشم هایم بخونی قلبم را

آن را می یابی

می بینی که چقدر ناراحت و بدبخته

چقدر ترسیده.......چقدر سردشه.......

اگه بدونی اونجا نمی مونی

و زودی میای پیشم

اگه میدونستی می خوام نگهت دارم

    پیش خودم برای همیشه 

 

 

 

 

 

 

نیمه شب بود و غمی تازه نفس ... ره خوابم زد و ماندم بیدار...
ریخت از پرتو لرزنده شمع...سایه ی دسته گلی بر دیوار...
همه گل بود
ولی روح نداشت...
سایه ای مضطرب و لرزان بود...
چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه...
گوئیا مرده ی سرگردان بود...
شمع ، خاموش شد از تندی باد ...
اثر از سایه به دیوار نماند...
کس نپرسید...
کجا رفت؟
که بود؟
که دمی چند در اینجا گذراند...
این منم...
خسته در این کلبه ی تنگ...
جسم درمانده ام از روح جداست...
من اگر سایه ی خویشم ، یارب!
روح آواره ی من کیست؟
کجاست؟
   

"فریدون مشیری"

 

 

خسته ام خسته ی نبودنت


گذشته های دور را می بخشم

چون اونا مثل کفشهای کودکیم برام کوچیکه

و با اونا از برداشتن قدمهای بلند عاجزم . . .

میخوام امروزو زندگی کنم ....



       

شنیدم وقتی که می رفتی، رد پایت را پاک می کردی

بی خیال . . .

من دنبال دلت بودم

وقتی دلت با من نیست، برو خوش باش

چه فرقی می کند کجا باشی . . .






خوش به حال آسموטּ ڪہ هر وقت دلش بگیره بے بہونہ مے باره …

بہ ڪسے توجہ نمے ڪنہ …

از ڪسے خجالت نمے ڪشہ…

مے باره و مے باره و…

اینقدر مے باره تا آبے شہ … ‌

آفتابے شہ …!!!..






گاه دلتنگ میشوم ،

دلتنگتر از همه دلتنگی ها ،


گوشه ای مینشینم و حسرت ها را میشمارم ،


باختن ها را و صدای شکستن ها را،


و وجدانم را محاکمه میکنم: من کدامین قلب را شکستم؟


و کدامین امید را نا امید کردم ؟


و کدامین احساس را له کردم؟


و کدامین خواهش را نشنیدم؟


و به کدامین دلتنگی خندیدم؟


که اینجا چنین دلتنگم!




دنیا را بد ساخته اند ...


 کسی را که دوست داری ، تورادوست نمی دارد .


 کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری


 اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسید


و این رنج است ...


 زندگی یعنی این


دکتر شریعتی







ღ*•.¸¸.•*•ولینتاین (روزعاشقان) ღ*•.¸¸.•*•


گاهی وقتا یادت میره لیوان چایی روبروت داره یخ میکنه...

یادت میره بین اشک ریختنات پلک بزنی...

گاهی یادت میره برای خواب باید چشاتو ببندی...

یادت میره وقتی تلفنت زنگ میخوره

اونیکه میخای پشت خط نیست...



امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد..
یا باید خانه مان را عوض کنم..
یا پستچی را …

تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟


__(¯`:´¯)
_____ (¯ `•✦.•´¯)
_____ (_.•´/|\`•._)
_______ (_.:._)__(¯`:´¯)
__(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.✦.•´¯)
(¯ `•✦.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._)
(_.•´/|\`•._)____(_.:._)
__(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶
____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶
_____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶
______(¯ `.✦.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶
______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶
_______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•✦.•´¯)¶¶¶
¶¶¶(¯ `.✦.•´¯ ) (_.•´/|\`•._)
¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ (_.:._)¶¶
¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶
__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶
______¶¶¶¶¶(¯ `•.✦.•´¯)¶¶ ¶¶¶
____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶
___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶
___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶
_¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶
-_____--------_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
-----_____---_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
----____-----_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
___|___|___|_____|___|___|___|___
__|___|___|____|___|___|____|__|__
___|___|___|____|___|___|_|__|___|_
__|___|___|____|___|___|___|___|__

روز های اخر دانشگاه

 

 

 

 

کاش می شد بار دیگر سرنوشت از سر نوشت

کاش می شد هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت

کاش می شد از قلمهایی که بر عالم رواست

با محبت , با وفا , با مهربانیها نوشت

کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان

داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت

کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود

 کاین همه ای کاشها بر دفتر دلها نوشت   

 

 

 

درد و رنج را می بینم و زبانم خاموش است

پرپر شدن گلها

زیر لگدهای خشمگین طوفان

دستم از یاری کوتاه است

بهاری که پشت پنجره مانده است

از اینهمه یورش بوران

در وحشت است

آنچه باقی مانده است

بغض و اشک سرد و افسوس است

و ضجه هایی که به سبب قطع درختان سبز

همه جا بگوش میرسد

وقرمزی غروب که همه جا سایه افکنده است

این همان سرزمین زیبا و شاد منست؟

چیزی به اسم زندگی


نگران شب هایم نباش تنها نیستم...


بالشم.......هق هق گریه هایم......قرص هایم.....


لرزش دستانم هم هستن......تنها نیستم!!!




زندگی دفتری از خاطره هاست


یک نفر در دل شب

یک نفر در دل خاک

یک نفر همدم خوشبختی هاست


یک نفر همسفر سختی هاست


چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد

ما همه هم سفریم.





تنها یار و همدم و زندگی ام هستی،

چه بخواهی ، چه نخواهی تا ابد در قلب من هستی.

تو برایم بهترین هستی ، دنیا را نمیخواهم ، تو زندگی من هستی
 
وقتی خداحافظی میکنیم


چــه انـرژی عـظیـمی مـی خواهـد کـنترل اولین قـطره اشک بـرای نـچکیـدن





اشک خیمه زده بر صفحه ی چشم نگرانم


چنـد روزیسـت که دلواپسـم و بـد نگرانم


کوچه از رهگذر سرد غمت زار و گرفته ست


شب بی تابش ماه روی تو برده امانم . . .



من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم


فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم

تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام


ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام . . .





سکه زنده گی


نـِـگـــاهـ کـُـن . . .

مـــــــی بینـــــــــی . . .؟

ایــن ویــــرانــکـَــده ، آثــار بــاستانـــی نــیست . . .

مـَـنـَـــــــم...........!!



چوپان قصه ما دروغگو نبود
او تنها بود
از فرط تنهایی فریاد گرگ سر میداد
افسوس که کسی تنهاییش را درک نکرد
و همه در پی گرگ بودند
در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست..........


بگذار " س ک و ت "
قانون زندگی من باشد
وقتی واژه ها " درد " را نمیفهمند

فانوس خیال

  آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد

  رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای:

               خش خش برگ ها..............................

  همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید:

              دوستت دارم.....................................



همیشه مهم توبودی اگه غروری بود برای تو بود......

اگه احساسی بود بازم برای تو بود....

ومن قانع به یه نگاهت بودم........نگاهی که همیشه یه چیزی شبیه غم غریب یا یه غروب پاییزی توش بود .........

یه حسی بهم میگفت باهات نمی مونه وحالا نمیدونم حرفات رو باور کنم یا کارات رو.......

دل به کلمات عاشقانت بسپارم یا از کارای نا مهربونت دلگیر بشم.......

می بینی هنوز هم برنده ی این بازی تویی و هنوزم دل من نمیخواد مرگ عاطفه هارو باور کنه.......


 

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند  جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و  درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!



کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود

ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ برلب داشته باشم

ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم



دیشب را تا صبح بدنبالت گشتم
لابه لای تمام خاطرات گذشته...
تمام خوبهایم را  ورق زدم...
لحظه به لحظه اش را...
رد پایت همه جا جاریست...
اما...
دوباره تکرار داستان همیشگی
نبود تو و انتظار من...!!!
امروز را هم دوباره دنبالت می گردم......مثل همه روزهای نبودت!!!
امروز هم سراغت را از تمام برگ ها می گیرم...!
شاید برگی را از قلم انداخته باشم!



شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت ازیادم

خداحافظ واین یعنی در اندوه تو میمرم

در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم

وبی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

وبرف نا امیدی ب سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق و از دلبستگی هایم؟

چگونه می روی با اینکه می بینی چه تنهایم؟

خداحافظ ،تو ای همپای شب های غزل خوانی

خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ، بدون تو گمان کردی که میمانم

خداحافظ، بدون من یقین دارم که میمانی

 



 

تو به


گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم

که دگر باز از این گونه خطاها نکنم

بوسه دادی و چو برخواست لبت از لب من


توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم



در دلم اگر از عشق خبری نیست، که هست

مهربانی به تمام نگه تو در دل من باقیست

فاصله این دل من از دل تو به اندازه یک لبخند است

لب من بر لب تو خنده کنان می رقصند

این همه شور و شعف را تو نگیر از دل من

چه نگرانی دل من ارام باش

می رسد هر لحظه خبری از دل او

چه نگرانی دل من اخم نکن

مینشیند نقش نقاش زبر دست دلش

بر لب سرخ پر آتش دانش




در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه

به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه

کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه

نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه

از این سرگشتگی بیزارم و بیزار

ولی راه فراری نیست از این دیوار

برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود

برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود

در این سرداب ظلمت نور راهی بود

در این اندوه غربت سرپناهی بود

شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد

کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد

اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم

مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم

درخلوت شب

روزهاست از سقف لحظه هایم

یاد تو می چکد
..

اگر باران بند بیاید؛

از این خانه می روم..... 

  

الهی مرگ را بر من صــدا کن
مرا از رنــج این بودن رها کن

نمی خواهـــم دگر این زندگانی
خدایا روح از جســـــمم جدا کن 
 
 

نفرین به تو لعنت به من

 

 

 

از همه گذشتم به خاطر تو ، چشمهایم را بر روی همه بستم به عشق چشمهای تو
دیگر قلبم را به کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو  

 

سوختن با به پروانه شدن می ارزد 

عشق این بار به دیوانه شد ن می ارزد 

گرچه خاکسترم وهم سفری با د ولی 

جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد

خواطرات گمشده




امشب ازآن شب های است که


دلم هوای آغوشت را کرده


افسوس که جز پاهای بغل کرده ام

مهمان دیگری ندارم!............




امروز هم احساس تنهایی میکنم

تنهای تنها در سرزمینی نا آشنا...

میان حقایقی که از آن گریزانم!

در این هنگام بدنبال کسی میگردم تا حرف دلم را برایش بازگو کنم

اما وقتی که از همه چیزو همه کس نا امید میشوم

به خلوت ترین مکان پناه می برم وبه دور از چشم دیگران اشک می ریزم

اشک هایی که بیان کننده ی دردهای درونی ام هستند!

وتنها یاد خداوند ست که تجلی بخش دنیای تنهایی و بی کسیم می شود

پس به امید او زندگی می کنم چون به این باور رسیده ام که...

این نیز بگذرد!!




شب یلدا

آری امشب شب یلدا است.....


شب فال.....


شب عشق.....


شب هندوانه.....


وشب آزادی وشب رهایی


چیزی به یادم نمی آید


جز اینکه


امشب شب تنهایی من است


یلدایت مبارک



نردبان دلم شکسته است می شود کمی برایم دعا کنی ؟؟؟؟؟


یا اگر خدا اجازه میدهد کمی به جای من خدا خدا کنی ؟؟؟؟؟


راستش دلم مثل یک نماز بین راه خسته و شکسته است


می شود برای بیقراری دلم سفارشی به آن رفیق با وفا (خدا) کنی ؟

امروز از تو مینویسم ...


از تو و برای تو مینویسم...


آمدم سر مزارت بلند بلند گریستم ...


غافل از اینکه نمیدانستم چرا و برای چه اشک میریزیم...


امروز حال عجیبی دارم ...


نمیدانم خوشحالم یا ناراحت ...


دلم میخواهد با تو سخن بگویم ...


فقط با تو ...


برایم دعا کن ...


برای آرامشم ...


برای صبرم ...


برای دلشکسته ام ...


که 20 سال شکسته ترشده است ...


نمیدانم کجای مسیررا اشتباه آمدم که اینچنین خسته و کلافه شده ام ...


گاهی ساعت ها به حال خودم میگریم ...


اما ...


هیچوقت از گریه کردن سیر نخواهم شد ...


دلتنگم ...


دلتنگتر از همه دلتنگهایم که برای تو بود ...


امروز به کمک تو نیاز دارم ...


کمکم کن تا گذشته سخت و تلخ وناموفقم را درک کنم ...


تا خودم را به خودم برگردانم ...


خودم را گم کرده ام ...


تو که مرا خوب میشناسی کمکم کن...



دل تنگیها یم

       

 

 

آهای روزگار
درست است که من

راه های نرفته زیاد دارم
اما خودت هم میدانی
با تو زیاد راه آمده ام
پس کاری کن
که ما در کنار هم

عاشقانه نفس بکشیم

دوری وجدایی بس است 

 

       

یه روز رفتی رو قلبم پاگذاشتی♥  

مرا در این خیال،تنها گذاشتی♥ 

نوشتی روی گلبرگ اقاقی♥ 

که تو قلبت نمونده  عشقی باقی 

حالا من موندمو گلبرگ عشقت 

که ریشه اش توی قلبم مونده باقی 

حال من موندمو و این انتظارت 

که یک عمری کشیده دل بی قرارت 

  نوشتم روی گلبرگ گدایی 

کـــــــــه مـــن چـــــــــشم انتــــــظارم  تـا بیـــــــایی♥ 

 

       

 

تقدیر بود که آخر، از تو جدا بیفتم

          یه گوشه بی تحمل من بی صدا بیفتم

                   نفس نفس من از تو می خوندم عاشقانه

                                تو باغ سبز امید با تو زدم جوانه

                                           من با تو خو گرفتم به این همه قشنگی

                              هر لحظه طرحی تازه،سیاه،سفید و رنگی

                   تو از خودت گذشتی که نگذرم من از خود

         کوچ غریبت اما،پایان ماجرا شد

دلسرد بودم از عشق،دلتنگ و پر گلایه

        با هر بهونه بی تو،گم می شدم تو سایه

                  اما دوباره چشمات،تابید و ساحری کرد

                             غزل غزل شکفتم وقتی که شاعری کرد

                                       تمام من تو بودی، هر چی که من نداشتم

                             رفتی ومن به گریه جای تو گل گذاشتم

                  بی تو نمیشه خندید،بی تو نمیشه سر کرد

         این داغ کهنه انگار تازه به من اثر کرد

ای رفته از دو دیده،ای شاهکار زیبا

        پیشکش به قلب پاکت عطر گلای مینا

                تقدیر بود که بی تو،نفس نفس بمیرم

                             در حسرت رهایی کنج قفس بمیرم 

 

 

 

روزگار عشق ورزیها گذشت

مرغ بخت ما ازاین صحرا گذشت

ان صفای خنده ها از لب گریخت

ان بهار عشق بی پروا گذشت

سینه هست و گرمی اغوش نیست

بوسه هست و گرمی لب ها گذشت

 

ادامه مطلب ...

حس رویایی

 

 

زیباترین نگاه، نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود

زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود

زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود

زیباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود

زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود

زیباترین هدیه عمرم محبت تو بود

زیباترین تنهاییم گریه برای تو بود

زیباترین اعترافم عشق تو بود 

  

 

نمی خوام از آسمون چیزی برات بیارم
 عکستو رو قله ی هیمالیا بذارم
 نمی خوام از پشت ابر ماهو واست بچینم
فقط تو خواب
و رؤیا تو باشی در کنارم
 می خوام برات بمیرم شاید که باور کنی
 شاید با برق چشمات مرگو آسونتر کنی

پیام های عاشقانه

If I never met you , I wouldn’t like you
If I didn’t like you , I wouldn’t love you
If I didn’t love you , I wouldn’t miss you
But I did , I do , and I will
اگر نمی دیدمت ازت خوشم نمیامد
اگر ازت خوشم نمیامد عاشقت نمی شدم
اگر عاشقت نمی شدم دلم برایت تنگ نمی شد
اما دیدمت ، عاشقت هستم و دلتنگت خواهم شد 

 

 

I love my EYES when you see them
I love my NAME when you say it
I love my HEART when you love it
   I love my LIFE when you are in it 

 

ادامه مطلب ...

Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ₪♥ سکوت سرد♥₪Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

 

 

 

قول داده ام  

گاهـــــــی هر از گاهـــــی

فانـــــوس یادت را میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه،

روشن کنم خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛

هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره،

میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم!

اما به هیچ ستاره‌ی دیگری سلام نخواهــــــم کرد 

 

 

 

 

میخــــــواهم عوض شوم !
 
 چرا بایـــــد دلتنگ آغوشت باشم؟
 
 میخـــــــواهم تو دلتـــــنگ آغوشَـــم باشــــی!
 
میخـــواهم آن سیــــبِ قرمزِ بالـــای درخــــــت باشـــــَم
 
 در دورتـــــرین نُـــقطه
 
 دقت کن!!!
 
 رسیدن بـــــه مَــــن آسان نیـــــست
 
 اگر هِـــمـَتـَش را نـَـــداری
 
 آسیــــبی به درخت نــــزن
 
 بـــــه همان سیــــب های کِرم خورده ی روی زمــــــین قانـــــــــــــع بــاش 
 
  
 

 
 
قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی

کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن .

از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من گذر کردم

اشکهایی را بریز که من ریختم

دردها و خوشیهای من را تجربه کن

سالهایی را بگذران که من گذراندم...

روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم

دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن

همانطور که من انجام دادم ...

بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی....