باران غم درساحل نگاهم

چکیده خاطرات از یک دلشکسته وتنها

باران غم درساحل نگاهم

چکیده خاطرات از یک دلشکسته وتنها

عاشقانه های من



برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم

دست نوازش بر سرش میکشم میگویم: «غصه نخور، میگذرد …»

برای دلم، گاهی پدر میشوم

خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی ….»

گاهی هم دوستی میشوم مهربان

دستش را میگیرم میبرمش به باغ رویا …

دلم ، از دست من خسته استــ.....


بیاد دل من


نمی دانم تو هم یاد دل ما میکنی یا نه......

مرا راه گلو.... ای بغض غم، وا می کنی یا نه
برایم چاره ای جز گریه پیدا می کنی یا نه

ببین سوز درونم از خطوط چهره ام پیداست
تو هم در چهره ام، غم را تماشا می کنی یا نه

دلم در هر طپش ....صد بار آواز تو را خواند
نمی دانم تو هم یاد دل ما میکنی یا نه


تو در قلب منی، هرجا که هستی، هر کجا باشی
ندانم کنج این ویرانه، مأوا می کنی یا نه.

دوباره دل هوای باتو بودن کرد.

گـفــت: دُعــا کـنـی می آیـــد؟
گــفــتم: آنــکــه بــا دعـایــی بـیـایــد بــه نـفـریـنـی مـیــــرود.....
خـواسـتــی بــیــایــی بــا دُعــا نـیــا
بــا دل بـیــا

بــا دل...