باران غم درساحل نگاهم

چکیده خاطرات از یک دلشکسته وتنها

باران غم درساحل نگاهم

چکیده خاطرات از یک دلشکسته وتنها



به چشم من تو زیباتر زهر رویای زیبایی

برایم دلنشین و خوشتر از هر خواب و رویایی


چو در صحرا شدی, حیران ز چشمان تو شد آهو

حسادت میکنم بر چشم تو آهوی صحرایی

میان شام تاریکم تویی ماه شب افروزم

میان گلشن و بستان تو بوی خوب گل هایی

تمام آرزوی من بود اینکه بیایی تو

و از کار دل زارم به لطفت عقده بگشایی


پریشان بودن زلفت پریشان میکند مارا
نگاه حسرت آلودت حراسان میکند ما را
نمای چهرهء معصوم و اظهار تمنایت
به وجد آرد دل مسکین و حیران میکند ما را



زنده گی را بعد ازین بی یار عادت می کنم
بعدازین با سقف و با دیوار عادت میکنم
دست تنهائی بدستم پیک غم در شانه ام
بعد ازین با کوجه وبازار عادت می کنم
چیکنم رفتار مردم خسته میسازد مرا
رفته رفته با همین رفتار عادت میکنم

نظرات 1 + ارسال نظر
گیسوی کلام جمعه 14 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 05:41 ب.ظ http://http://gisuykalam.blogfa.com

سلام
قاب چشمانم رو به سکوت باز می شود
تا کلامم با تو آغاز می شود
تا که لب می گشاید کسی و از تو می گوید
تمام وجودم از شوق شنیدن نیاز می شود
[گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد