
گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم
که دگر باز از این گونه خطاها نکنم
بوسه دادی و چو برخواست لبت از لب من
توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم

در دلم اگر از عشق خبری نیست، که هست
مهربانی به تمام نگه تو در دل من باقیست
فاصله این دل من از دل تو به اندازه یک لبخند است
لب من بر لب تو خنده کنان می رقصند
این همه شور و شعف را تو نگیر از دل من
چه نگرانی دل من ارام باش
می رسد هر لحظه خبری از دل او
چه نگرانی دل من اخم نکن
مینشیند نقش نقاش زبر دست دلش
بر لب سرخ پر آتش دانش

در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه
به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه
کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه
نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه
از این سرگشتگی بیزارم و بیزار
ولی راه فراری نیست از این دیوار
برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود
برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود
در این سرداب ظلمت نور راهی بود
در این اندوه غربت سرپناهی بود
شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد
کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد
اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم
مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم
سلام
مرسی از حضورتان
براتون آرزوی موفقیت دارم
سلام و عرض ادب
از حضورتون سپاسگذارم و براتون آرزوی موفقیت دارم.
سلام دوست خوبم اومدم چرا نیام

خدایا این عشق است که انقد شیرین است اما اخه چرا مردم
این همه دروغ میگن وتظاهر به عشق میکنن توبه ؟؟؟من که
سالهاست توبه کردم !!