باران غم درساحل نگاهم

چکیده خاطرات از یک دلشکسته وتنها

باران غم درساحل نگاهم

چکیده خاطرات از یک دلشکسته وتنها

نوای دل

 

از کسانی ک از من متنفرن سپاس
انها مرا قوی تر میکنند


از کسانی ک مرا دوست دارن ممنونم
انان قلب مرا بزرگتر میکنند


از کسانی ک مرا ترک میکنند متشکرم
انان به من می اموزند که هیچ چیز ماندنی نیست


از کسانی ک با من می مانند سپاسگزارم
انان معنای دوست داشتن واقعی را به من نشان می دهند 

 

نازنینم

عشقم را نه از روی جملات نامه هایم بلکه

از چشمانم بخوان .

کلمات ، عشق باشکوه مرا حقیرو کوچک میکنند .

برای فهمیدن معنی نگاهم دنبال کتاب ها نرو

جوابش را در قلبت خواهی یافت .

((علی مرتضوی))  

  

زندگی دفتری از خاطرهاست ... یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ... یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد... ما همه همسفریم  

 

زمان ، طولانی می شود برای کسانی که غصه دارند ، کوتاه می شود برای کسانی که شاد هستند ، دیر می گذرد برای کسانی که منتظر هستند ، زود می گذرد برای کسانی که عجله دارند ، اما ابدی می شود برای کسانی که عاشق هستند 

 

 

من کستم؟ 

من غریبه دیروز

اشنای امروز 

وفراموش شده فردا 

دراشنائ امروز مینوسم 

تا در فراموشیهای فردا یادم کنی 


عمــق چشــــمان پـــــر از تنهاییـــــم را دیــد و رفت

ســــنگدل، بـــــر آرزوهـــای دلــــم خندیــــد و رفت


عاقبـــــــت گفتـــــــم بـــــــه او راز دل دیــــــوانه را
مـــن که گفـــتم دوستـــش دارم، چـرا رنجـید و رفت؟


ماهــــی در تنــگ زنــــدانی شده، حــــــرفی بــــزن
از همــان تـــوری که از دریــــا تو را دزدید و رفت


"شـــعله ی ایـــن شمــــع آتش مــی زنـد بر جان تو"

عاقبــــت پــــروانه ای ایـــــن جمله را نشنید و رفت


آه! این تصویـــر در آییـــنه تکــــراری شــــــده است
باز هم اشــکی به روی گــــونــه اش لغـــزید و رفت


"از چه رو بغض و غرور و قلب من با هم شکست؟"
عاشــقی دلسوختـــــه این نـــکته را پرســــید و رفت


ای خــــــدا! از آدمـــــــیزاد زمیـــــــــنی در گــــــذر
آن که از باغ بهشتت سیــب سرخــــی چـــید و رفت


غـــرق در رویــــــای تو بــــودم که پــــلکم بسته شد
یـــک فرشــــته آمــــد و روی مــرا بــــوسید و رفت 

 

 

 

 

 

باز هم از دیوارهای فاصله عبور می کنم

 و در اوج دریای بی پایان چشمانت غرق می شوم

تا در ان لحظه  در نگاه تو گم شوم

تا خودم را بیابم و از زندان لحظه های بی تو بودن رها شوم

شاید بتوانم به رویای با تو بودن برسم

چه رویای شیرینی است رویای با تو بودن

رویایی که دست مرا به دستان گرم تو می رساند

انگاه

 من در گرمای وجود تو ذوب می شوم

در ان زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است

در این رویای دلنشین تنها دلهای ما هستند که با هم نجوا می کنند

چه زیباست رویای با تو بودن

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:02 ب.ظ http://qameeshgh.blogsky.com

سلام.وبلاگت قشنگه.تبادل لینک هم میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد