باران غم درساحل نگاهم

باران غم درساحل نگاهم

چکیده خاطرات از یک دلشکسته وتنها
باران غم درساحل نگاهم

باران غم درساحل نگاهم

چکیده خاطرات از یک دلشکسته وتنها

کنار من


ڪنارِ من نشستی گرچہ دوری برایِ من نَزن حرف از صبوری ڪہ اینجا من غریب وسوزناڪم گمانم ڪہ بہ زودی زیرِ خاڪم… وتو درفڪرِ یاری تازه هستی ڪنارم دیگـری را می پرستی ڪنارم…



ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺗﻮﺍﻡ ، ﭘﺮﺳﺶ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺧﺎﻃﺮﻡ ، ﺭﺣﻤﻲ ﻧﻤﺎ ﺑﺮ ﭼﺸﻢ ﮔﺮﯾﺎﻧﻢ ﺑﺮﻭﻱ ﻫﻤﭽﻮ ﺭﻭﺯ ﻭ ﻣﻮﻱ ﭼﻮﻥ ﺷﺎﻣﺖ ﻗﺴﻢ ، ﺟﺎﻧﺎ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻭ ﻣﻮﯾﺖ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻢ ﺩﮔﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻱ ﻣﻪ ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻣﺪﻩ ، ﺁﺧﺮ ﻧﻪ ﺍﺯ ...

هیچ توضیحی لازم نیست من تو را «دوست دارم»...!! نقطه ته قلب..............


شعار

شعار "دوستت دارم" سر میدهم ... خیابان های منتهی به قلبت را میبندم !!! هدفم تصرف توست ... تو باید صدای انقلاب مرا بشنوی


زن ها احساسشان را با موهایشان نشان میدهند... عاشق که باشند موهایشان را رها میکنند غمگین که باشند با کش دارش میزنند باحوصله که باشند میبافند و می آرایند عصبانی که باشند جمعش میکنند و دلشان که بشکند اولین چیزی که اضافیست موهایشان است...!!



✍ سلامتی احساسی که لِـــــه شد✖ ⇦سلامتی اعتمادی که تَرَک خورد↯ ∝سلامتی اشکایی که هر شب♧ ✖ آبروی دلمــــــــــو بــــــــــرد♡ ⌛ سلامتی من ک ساده بودم♤ ♡دل به حرفات باخته بودم✔ ♥ سلامتی" روزایی" که باتو↻ ↯تو خیالم ساخته بودم

گیسوان

موهایم را بلند کردم که وقتی از خواب بیدار میشوم پریشانی اش دل مردانه ات را ببرد به ناکجا آباد! بعد از سفر به آن دیار شانه بدست بگیری و این خرامان موهایم را شانه کنی، که موهایم را با حوصله تار و پودش را ببافی و رج به رج ...


گفت:خوش به حال اونی که تو عاشقش بشی گفتم:خوش به حالت

یک باور

چـه زیبـا گـره خُـــورد ... بـخـت مــن با " تــــــــو " خُـدایـا گـره اش را ڪور ڪن !!! ڪه با دست ڪه هـیـچ با دنـدان هــــم باز نشــــود. ‍


سخت ترین لحظه واسه تو زمانیه که بفهمی واسه کسی که دوسسش داری فقط یه تجربه بودی همین و بس

چشم مست

چشم مست تو عجب جلوه گه بیداد است
خم ابروی تو سرمشق کدام استاد است؟
خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود،

صید را زنده گرفتن هنر صیاد است

گل روز

همه می گویند گل سرخ خار دارد

در این فکرم که چرا کسی نمی گوید

این بوته خار،گل دارد.

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست

محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست

از تو با ما سخن عشق همان است که رفت

که در این وصف زبان دگری گویا نیست

بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما

غزل توست که در قولی از آن ما نیست

تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم

تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست

شب که آرام تر از پلک تو را می بندم

در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست

این که پیوست به هر رود که دریا باشد

از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست

من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم

این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست

 

دل

دگردرمان دردش دیرشد دل

چه زودازسیرعالم سیرشد دل

 دل پیران جوان دیدم ولی من جوان بودم که ناگه پیرشد دل

میـدآنی ،
گـآهی سـَنگــدِل تـَریـن آدم دُنیـآ هـَم که بـآشی ،
یـک آن، یـآد کـَسی روی قـفـَسهـ سیـنهـ ات
ســَنگــینی میکــُنــَد
آنوقــت به طــور کـآملا غریزی،
نـَفــَس عمیـقی میکــِشی تـآ ســَنگ کـــوب نـَکـُنی...


هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی,

یـــک نقطـــــه,

یـــک لبخنـــــد,

یـــک نگــــــــاه,

یـک عطر آشنـا,

یــک صــــــــدا,

یــک یـــــــــــاد,

از درون داغونـــت می کــــند,

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی…!



زندگی یعنی :

ناخواسته به دنیا آمدن

مخفیانه گریستن

دیوانه وار عشق ورزیدن

بد رقم عصبانی



اهای دیوانه شدم از دست تک زنگ ات بان دیگه چه کنم با تو

صدای پای باد



مهربان یاد تو بر شعر من جان می دهد
درد من را چشم تو یک باره درمان می دهد

عشق من با هر حضور تو بهاری می شود
در رگم خون امیدی تازه جاری می شود

ای صدای تو ترنمهای باران بهار!
بر کویر سینه ام باران مهرت را ببار

ای نگاه تو خروشان تر ز دریای دلم!
خیره شو در من که بگریزد هراس باطلم

عاشقانه های من



برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم

دست نوازش بر سرش میکشم میگویم: «غصه نخور، میگذرد …»

برای دلم، گاهی پدر میشوم

خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی ….»

گاهی هم دوستی میشوم مهربان

دستش را میگیرم میبرمش به باغ رویا …

دلم ، از دست من خسته استــ.....


بیاد دل من


نمی دانم تو هم یاد دل ما میکنی یا نه......

مرا راه گلو.... ای بغض غم، وا می کنی یا نه
برایم چاره ای جز گریه پیدا می کنی یا نه

ببین سوز درونم از خطوط چهره ام پیداست
تو هم در چهره ام، غم را تماشا می کنی یا نه

دلم در هر طپش ....صد بار آواز تو را خواند
نمی دانم تو هم یاد دل ما میکنی یا نه


تو در قلب منی، هرجا که هستی، هر کجا باشی
ندانم کنج این ویرانه، مأوا می کنی یا نه.

دوباره دل هوای باتو بودن کرد.

گـفــت: دُعــا کـنـی می آیـــد؟
گــفــتم: آنــکــه بــا دعـایــی بـیـایــد بــه نـفـریـنـی مـیــــرود.....
خـواسـتــی بــیــایــی بــا دُعــا نـیــا
بــا دل بـیــا

بــا دل...

بهار



این بوی بهاراست که از صحن چمن خاست
یا نکهت مشک است کز آهوی ختن خاست

انفاس بهشت است که آید به مشامم
یا بوی اویس است که از سوی قرن خاست

این سرو کدام است که در باغ روان شد
وین مرغ چه نام است که از طرف چمن خاست

بشنو سخنی راست که امروز در آفاق
هر فتنه که هست از قد آن سیم بدن خاست

سودای دل سوخته لاله سیراب
در فصل بهار از دم مشکین سمن خاست

تا چین سر زلف بتان شد وطن دل
عزم سفرش از گذر حب وطن خاست

آن فتنه که چون آهوی وحشی رمد از من
گویی ز پی صید دل خسته من خاست

هر چند که در شهر دل تنگ فراخ است
دل تنگی ام از دوری آن تنگ دهن خاست

عهدی است که آشفتگی خاطر خواجو
از زلف سراسیمه آن عهدشکن خاست



یلدا

ساعت دقیق چند زمستان گذشته است؟
دارم تو را چه سرد به خاطر می آورم!
به شعرهای یخزده کبریت می کشم
من به گواهم این همه شاعر می آورم!!

امشب کنار لاش خودت ساعتی بمان
یک تا رفیق خوب نداری در این جهان

امشب برای روح خودت یک دعا بکن
بالای لاش گندۀ خود آیتی بخوان

نی - نی برای لاش تو آیت مجاز نیست
تُف کن بر این جنازۀ بی نام و بی نشان

دنیا پُر از سیاست و سکس و شراب شد
بابا تو را خو کشت غم مفلسی و نان

فرقی میان آدم و سگ های کوچه نیست
پر کن دهان مسخره ات را از استخوان

حالا بخوان جنازۀ این لاش گنده را
لعنت بر هر چه آدم نامرد و ناجوان



به چشم من تو زیباتر زهر رویای زیبایی

برایم دلنشین و خوشتر از هر خواب و رویایی


چو در صحرا شدی, حیران ز چشمان تو شد آهو

حسادت میکنم بر چشم تو آهوی صحرایی

میان شام تاریکم تویی ماه شب افروزم

میان گلشن و بستان تو بوی خوب گل هایی

تمام آرزوی من بود اینکه بیایی تو

و از کار دل زارم به لطفت عقده بگشایی


پریشان بودن زلفت پریشان میکند مارا
نگاه حسرت آلودت حراسان میکند ما را
نمای چهرهء معصوم و اظهار تمنایت
به وجد آرد دل مسکین و حیران میکند ما را



زنده گی را بعد ازین بی یار عادت می کنم
بعدازین با سقف و با دیوار عادت میکنم
دست تنهائی بدستم پیک غم در شانه ام
بعد ازین با کوجه وبازار عادت می کنم
چیکنم رفتار مردم خسته میسازد مرا
رفته رفته با همین رفتار عادت میکنم

سکوت بالا تر از فریاد


سرزمینی برای باریدن ندارم
وقتی بازوانت را
زنی می دزدد از من
و دوان دوان...



عشق
اتفاقی نیست که هر روز
هر دقیقه
بیفتد
اگر افتاد
باید دودستی چسبید اش!
..
باید می گذاشتی دودستی بچسبم
به رویاهایمان
به عشق
به قایق هایی که نجاتمان می دادند!


گرفته شده از صفحه خانم مهدیه لطیفی


رهگذر تنها




اگه پیشت نبودم نگو نیست بگو به یادمه


اگه ازت دورم نگو دوره بگو قلبش با منه


اگه ناراحتت کردم نگونامرده بگو میبخشمش


اگه رفتم نگو رفت بگو زود برمیگرده


اگه خوابم نگو خوابه بگو خوابمو میبینه


اگه میگم دوستت دارم نگو خره بگو بی کسه


اگه مردم نگو مرد بگو رفته نمیزارند که برگرده


تقدیم به بهترینم که ازش دورم ودلم بهش نزدیکه


پائیز تم

آنان که پاییز را دوست ندارند نمیدونند که پاییز همون بهاریست که عاشق شده ، پاییزتیم . . .


نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون ، ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست . . .


 

پاییز منم که هر روز چهره ی زردم را با سیلی دروغهایت سرخ می کنم تا هرگز نفهمی آنکه بهار سبزم را به خزان نشاند تو بودی . . .